ماجرایی
که خانم همسایه با مبلغ گزافی که این دعانویس از
او گرفته بود من را ترغیب کرد تا آدرس این دعا نویس واقعی به معنای تمام
کلمه را بگیرم تا ببینم قضیه احضار جن و پری آن هم جلوی چشم های من آدمیزاد
راست است یا ساخته و پرداخته ذهن منتظر خانم پیرهمسایه. این بود که یکی از
روزهای سرد زمستان عزمم را جزم کردم
برای
رفتن پیش همین دعانویس. یکی از کوچه پس کوچه های جنوب تهران در خیابان
خاوران.زنگ که زدم خانومی جوان در را باز کرد. من را راهنمایی کرد به اتاق
کار آقای ... دعانویس. ورودی در اتاق های خانه دعانویس درست روبروی در
ورودی بود و دست چپ آن اتاق کوچکی که محل کار دعانویس ما آن جا قرار داشت.
یک اتاق کاملا کثیف و بهم ریخته با کمدی کوچک کنار اتاق . یک پلوپز کوچک
جای بخاری با یک تکه آجر روی آن و ته اتاق هم پرده ای کثیف و رنگ و رو رفته
نصب شده بود که پشت آن کلی وسایل و خرت و پرت ریخته شده بود. در و دیوار
هم پر بود از ادعیه فراوان وعکسی از آقای دعانویس به اضافه تابلویی از
شمایل امام حسین (ع). یعنی اینکه من اهل ایمانم و دوستدار اهل بیت!کلی ورقه
کوچک که روی آن ها دعاهایی که "مثلا" با زعفران نوشته شده بود هم ریخته
شده بود کنار اتاق محو تماشای در و دیوار اتاق بودم که دعانویس آمد. من را
دعوت کرد به ناهار. یادم افتاد که همکاران روزنامه کلی سفارش کردند مبادا
چیزی برای خوردن قبول کنم. تشکر کردم. خیلی زود برگشت.
گفتم: می خواهم برایم سرکتاب باز کنید.